جدول جو
جدول جو

معنی چارمیخه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

چارمیخه کردن
(اِ تِ نُ/نِ/نَ دَ)
چهارمیخه کردن. سخت محکم و استوارکردن. استوار ساختن کاری یا امری. پابرجا نمودن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وَ دَ)
محکم کردن. استوار کردن. استوار ساختن
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ کَ دَ)
استوار کردن با چهارمیخ. کسی یا چیزی را به وسیلۀ چهارمیخ به جایی بستن و استوار نمودن:
درختی راکه بینی تازه بیخش
کند روزی ز خشکی چارمیخش.
نظامی.
، نوعی از سیاست که گناهکار را با دوختن هریک از چهار کف دستها و پایها به جایی استوارکردندی:
در هفت دوزخ از چه کنی چارمیخشان
ویل ٌ لهم عقیلۀ من بس عقابشان.
خاقانی.
چارمیخت کرده ام من، راست گو
راست پیش آور دروغی را مجو.
مولوی.
، ثابت و مقرر کردن دعوی با ادله واسناد و اقرارها، و با لفظ کردن، کنایه از عمل لواطه کردن. (آنندراج درمعنی چارمیخ)
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ تَ)
استوار کردن و بستن با چهارمیخ. چهارمیخه کردن، به چهارمیخ کشیدن. بند کردن:
ببر طناب هوس پیش از آنکه ایامت
چهار میخ کند زیر خیمۀ خضرا.
خاقانی.
، لواطه کردن. (فرهنگ خطی). رجوع به چارمیخ کردن شود
لغت نامه دهخدا
استوار کردن، محکم کاری کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد